نتایج جستجو برای عبارت :

اینجا تمام حنجره ها لاف میزنند

سرطان حنجره
سرطان حنجره، رشد خارج از کنترل سلول های بدخیم در حنجره و بافت های اطراف آن می باشد. حنجره، اندام تولید صدا در انسان است. حنجره یک عضو توخالی و متشکل از
چندین غضروف، در جلوی گردن می باشد که تارهای صوتی را در خود جای داده است .
حنجره در نفس کشیدن، صحبت کردن و بلع غذا نقش مهمی ایفا می نماید. تشخیص هر چه سریع تر سرطان حنجره در مراحل اولیه، باعث موفقیت بیشتر درمان و کاهش عوارض
آن می گردد.
 
ادامه مطلب
تشخیص سرطان حنجره
حنجره یک اندام اساسی در بدن انسان است که وظیفه تولید صدا را بر عهده دارد. لذا هر تغییر در صدای انسان می تواند از علائم ابتلا به بیماری سرطان حنجره باشد. می توان گفت هر گونه تغییری در صدای انسان می تواند از علائم اولیه تشخیص سرطان حنجره باشد.


ادامه مطلب
آویشن و پونه _ دولیوانسیاه دانه_ چهار لیوان
آب نمک_ 6 بار قرقره
نشاسته ذرت و عسل_ یک لیوان
آب و عسل_ یک لیوان
آب و عسل و خاکشیر_ دولیوان
آب و سرکه سیب_ یک بار قرقره
البته این هم بگم واحد لیوان من دو واحد لیوانای معمولی هست-_-
خلاصه همه اینها رو از دیروز صبح دارم میخورم تا بلکه صدام دوباره برگرده (گلو درد و گوش درد اولویت ندارند فعلا) ..خیر سرم امروز آخرین ارائه درس بیو مکانیکم بود ...میخواستم عالی باشه .
به استاد میگم اگر صلاح میدونید با این صدا جا به ج
متن آهنگ بغض متین دو حنجره
راه میوفتم توی کوچه های شهرهمه جا دنبالِ تو میگردمخیلی وفتِ که ندیدمت توروبا خیالت این روزا سر کردمبعده تو صدام یه بغضی دارهکی میفهمه هر کسی غمگینمتنها دل خوشیم همینه گاهیهنوزم توو خواب تورو میبنیم
ادامه مطلب
حنجره که تنه تولیدکننده نغمه در مردم است درون لحظه بلوغ به علت فراز روبیدن مدل هورمون مردانه یا تستوسترون رشد می کند. رشد کردن و محکمی یافتن نخ های صوتی درون حنجره باعث بم تر شدن نغمه می شود. این رشد زننده طناب های صوتی درون مبدا ممکن است باعث شود صدای پسر نوجوان نخراشیده شود که معمولا فقط چند ماه طول می کشد و به تدریچ فرد با آن تطبیق می نرم. افراد تو زمان های متفاوتی کبیر می شوند و بنابراین این تغییرات لحن تو فدایی پسران زودتر و درون برخی دیگر
تو تاریکی شب نشستیم زل زدیم به چراغ های کوچک ..به خانه های پر نور شهر ..گفتم چی میشد یکی از این خونه ها مال ما بود ‌..دلمون خوش بود....
دلم اون شب به بودنت خوش بود هرچند که می دونستم رفتنی ،رفتنی است.
دلم گرفته است حوصله نوشتن ندارم .احساس امنیت ندارم ....
هیأت خلوتی داشتند. خیلی خیلی خلوت. یک اتاقکی بود، یک پارچه ی سیاه، یک دستگاه صوتی و دو سه تا دلسوخته. یکی که چهارزانو هم نشسته بود، چشم هایی بادامی داشت؛ مانند افغانی ها. صلابت خاصی در چشم هایش موج می زد. حدس می زدم رئیس هیأت، او باشد. یک دلسوخته ی دیگر که ریش پرپشتی داشت، آمد دستگاه را روشن کرد، دو زانو نشست و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. «سین» را توک زبانی ادا می کرد. سوز عجیبی در صدایش بود که شعله اش، دل مرا به آتش می کشید. اخلاص، از حنجره ا
هیأت خلوتی داشتند. خیلی خیلی خلوت. یک اتاقکی بود، یک پارچه ی سیاه، یک دستگاه صوتی و دو سه تا دلسوخته. یکی که چهارزانو هم نشسته بود، چشم هایی بادامی داشت؛ مانند افغانی ها. صلابت خاصی در چشم هایش موج می زد. حدس می زدم رئیس هیأت فاطمیون، او باشد. یک دلسوخته ی دیگر که ریش پرپشتی داشت، آمد دستگاه را روشن کرد، دو زانو نشست و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. «سین» را توک زبانی ادا می کرد. سوز عجیبی در صدایش بود که شعله اش، دل مرا به آتش می کشید. اخلاص، از
متنفرم از لحظه ای که برای اولین بار باید خودم را معرفی کنم.
دست ها را مشت میکنم تا لرزشش پنهان بماند،صدا را بلند میکنم به امید اینکه رسایی صدا،لرزش احتمالی آن را کاور کند!
بعد از ساعتی،بدن روال عادی خود را از سر میگیرد،قلب تپش عادی دارد،کوه یخِ دستانم آب شده و لرزش حنجره جای خود را به بغض داده،بغضی ناشی از ناتوانایی،ناتوانایی که باعث میشود علی رغم دانسته هایت تمام مدت کلاس را در سکوت و سکون سپری کنی.
تصمیم گرفت سکوت کنه. می گفتم چرا هیچ چیزی نمی گه؟ چرا هیچ کاری نمی کنه؟
حالا اما معنی سکوتش رو خوب درک می کنم. با تمام اختلاف ها و تفاوت هایی که وجود داره با سکوتش حمایتم کرد و من رو مجبور به انجام کاری که علاقه ای بهش نداشتم نکرد.
شنیدید میگن فلانی حرفش خیلی اعتبار داره؟ پشت سکوت پدرم خیلی حرفه. نمی خوام سکوتش بی اعتبار بشه.
صبح رفتم سر کلاس
چشم‌های هیچ کدامشان به قاعده نبود.... 
حرف داشت...
کمی که گذشت دیدم نه اینطور نمی‌شود 
گفتم می‌خواهید غر بزنید
شروع کردند انقدر حرف داشتند، که امان نمی‌دادند یکی حرف بزند بعد دیگری شروع کند... 
صدایشان بالا رفته بود خود زنی میکردند...اعصاب درست درمانی هم که ندارند 
ته همه حرف‌هایشان گفته‌ام بروید حرف بزنید با همه این‌ها که نام بردید، با آرامش بگویید جواب می‌دهد...
ولی قطعا حرفم اثر نمی‌کند وقتی خودم تمام حرف‌هایم را پشت ح
کلاسهای آنلاین کمترین مزیتش این بود که من یک ماه حنجره و اعصابم به بهترین شکل حفظ شد. امروز فردا آخرین جلسه هاست. گاهی به مدیرم نگاه میکردم می دیدم خطوط چهره ش انقدر عمیق شده از بیخوابی و خستگی زیباترش کرده بود و بداخلاق تر البته.
 اختلال لکنت
 گرفتگی و لکنت زبان اختلالی است که در سن ۲ تا ۶ سالگی شایع بوده و اگر والدین نسبت به درمان آن اقدام نکنند ، کودک تا بزرگسالی این مشکل را با خود به همراه خواهد داشت. با مراجعه به گفتار درمانگر می توان این مشکل را برطرف کرد.
 سکته مغزی و آسیب های ناشی از بیماری های مغزی
 سکته مغزی و بیماری های مغزی می تواند منجر به اختلالات گفتاری در افراد مسن شود. بهترین زمان برای درمان این افراد در ۶ ماه اول پس از بیماری است. با مراجعه به گفتار درما
امشب بالاخره نامه رو شروع کردم.
براش نوشتم که حس ورتر  رو دارم. هرچند که لوته ای رو از دست ندادم.
+ عزیزدلم
برایت خوانده بودم "بنشین رفیق تا که کمی درد دل کنیم/اندازه ی تو هیچکس مهربان نبود/اینجا تمام حنجره ها لاف می زنند/ هرگز کسی هرآنچه که می گفت آن نبود"
یادمه پارسال وقتی نشسته بودیم توی زیرگذر میدون ولیعصر براش خوندم.
حالا میخوام حرف بزنم. می خوام بگم این چهارماه چی بهم گذشت که سکوت کردم و دوباره از همه دورتر شدم.
مشاور انتخاب رشته رتبه ام را میپرسد و من هول میکنم و میگویم هزار و هشتصد. تازه تا میخواهم نفس راحتی بکشم که گفتمش و تمام شد میگوید افرین! و من میفهمم که رتبه را اشتباه گفته ام چون مال من افرین ندارد.  صفر دوم را هم اضافه میکنم و باز از همان موقع تا به حال بغضم میگیرد. 
تنها درسی که از کنکور گرفتم این بود که ای بسا مثل سگ تلاش میکنی و نتیجه تلاشت پودر میشود. همین. حالا هم جر خواهم داد حنجره ای را که زیر گوشم بگوید: عرق سعی محال است که گوهر نشود!
عرق
تمامِ راه
فکر اتصال اندیشه ی آب به آینه بودم.
صحبتِ تو
نشناختنِ سر از پا بود،
من فکرِ فردای هنوز نیامده بودم!
قرار بود لباس های زمستانی ام
دست های تو باشند؛
باران زد و باد ریخت بر سرم خاکِ حنجره ها را،
قرار عاشقانه ی آب و آینه را،
من بهم زده بودم!چقدر به سنگ ها اعتماد هست؟
آیا هست؟!
کِنار هم، من هفت - سنگ را چیده بودم!
 
/.///-/
به چه می‌اندیشی!
نگرانی بیجاست...
عشق اینجا
و‎ ‎خدا هم اینجاست،
لحظه‌ها را دریاب
زندگی در فردا
نه، همین امروز است!
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه و زیبا
 
یك زن
برای زیبا ماندن
به دوستت دارم های
مردی نیاز دارد
كه هرروز آرام
در گوشش زمزمه كند
 
+++++++++++++++++++++++++++++++
اس ام اس های عاشقانه کوتاه
 
وقتی انسان‌ها همدیگر را دوست داشته باشند، همدیگر را می‌بخشند. اما وقتی دائما مجبور به این کار شوند، از دوست داشتن دست برمی‌دارند...!
 
++++++++++++++++++++
مولانای جان با حنجره ی همایونی:
 
 
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
 
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
 
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
 
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت میکنم
 
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
 
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
 
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی
 
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
 
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
 
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
 
ای چاره در من چ
جوشانده دارچین:
 
تب‌بر سریع، مقوی سینه و حنجره، افزاینده فشارخون، رافع دلهره، ضدسرماخوردگی و بوی دهان. دو لیوان آب را روی چند تکه چوب آسیاب ‌نشده دارچین درون قوری فلزی بریزید. پس از جوشاندن محتویات، آن را دو تا سه ساعت روی سماور بگذارید تا با بخار دم بکشد.
ادامه مطلب
تو《 بلندگو》قرآن بذاری پخشش میکنهموسیقی حرامم بذاری پخشش میکنهندای وحدت یا تفرقه؟! فحش یا تمجید؟! حرف حق یا باطل؟! براش هیچ فرقی نداره.نون خشکی صدا بزنه یا پلیس راهنمایی رانندگی؟سر ظهر و نیمه شب باشه یا نباشه؟جلو بیمارستان و مدرسه باشه یا تو بیابون برهوت؟و و وحالا یه سوال جدیبه نظر شما بلندگو اگه درک و شعور داشت، این کارا رو میکرد؟؟؟!!!ما آدما که ادعای شعور داریم چرا...؟!
مدتی هست پرتو های خورشید به خواب رفتند و ماه آسمان را با حضورش خوشحال خواهد کرد. درخت به دنبال پا دیگری برای رفتن است ، شنزار برای نسیم آواز می خواند و چقدر تنهاست صخره... .
برگ ها به قطره های کشیده شده باران لبخند می زنند و چقدر زمان گذشته از خوابی که لاکپشت در لاک خود آغاز کرده بود، رود مثل همیشه پیش می رود و چقدر تنهاست تپه... .
ابرهای خشمگین امشب تمام ستاره های مظلوم را بلعیده اند، اما جغد پیر بر لب لانه اش امیدوارانه خیره شده است، شلاق های آسم
بررسی حنجره انسان از نمای جنبی بر روی مولاژ!









متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.





















دریافت ویدئو!مدت زمان: 1 دقیقه 15 ثان
بادام شیرین از نظر طب قدیم ایران کمی گرم و تر است .
1) بادام ملین بوده و روغن بادام ضد یبوست است مخصوصا از روغن بادام می توان رفع یبوست برای بچه ها استفاده کرد .
2)بادام سینه را نرم می کند .
3)شیر بادام برای رفع سرفه ، ناراحتی حنجره و تنگی نفغس مفید بوده و خلط آور است .
4) بادام برای درمان زخم روده ها و مثانه و اسهال مفید است .

ادامه مطلب
یک چیزی از یک جایی انگار دارد چنگ می‌زند تا خودش را به یک بالایی برساند. آن چیز از جنس فکرهای فصلی و موهومات قلبی است. آن جا؛ حنجره و گلوی یک ذهن مفلوک است که پر از خراش چنگ‌ها شده است. و آن بالا... آن بالا... .
چارلی یک بار یک محشری درمورد لکنت نوشته بود؛ کشتی درون بطری! آواهایی که  خود را می‌رسانند اما پشت دندان‌ها گیر می‌کنند.
حقیقتا نفسم گرفت!
غیرممکن احمقانه‌ی ناشی از ترس. ترس زاییده‌ی زندگی بین آدم‌ها، و استعداد شگرف این گونه‌ی انگار خلق
بسیج و بسیجی در شعر و ادب
بسیج عطری است آسمانی که از جوانه های تراوش می شود و پایگاهی است برای مُشت های گره شده./ بسیج حنجره ای است سوزان بر ای سرودن حماسه های سترگ و خورشیدی است تابناک برای شب های سرد و تاریک و وحشت زا. بسیج سپاهی است مسلّح به ایمان و مجهّز به عشق و ریسمانی است برای بالا رفتن از شانه های خیس آسمان.
بسیج لشگر حسین مظلوم است در روز عاشورا و رگبار اللّه اکبر و فریاد تکبیرها./بسیج میعادگاهی است برای کبوتران سرخ دلی که دل هایشان برای
زنی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای در کادر بزرگی دیده می شود با تابلوی «اتاق عمل». چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح از آن خارج می شود. زن نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. زن با چهره ای آشفته به او نگاه می کند ... دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه، نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه
حجت الاسلام و المسلمین محمد احمدیوسفی مدیر مسئول نشریه خرما در پیج اینستاگرام نشریه خرما نوشت :
بی مهری نسبت به فرزند شهید شهسواری
شاید کسی باور نمی کرد آن حنجره تربیت شده مکتب حسینی در اسارت رژیم بعث آنطور رجز می‌خواند و از اسلام و مکتب شیعه دفاع می‌کرد روزی فرزندش مورد بی مهری قرار گیرد. 
ادامه مطلب
ماه می خواند، آسمان می داند و ابر می بارد. در میان ستارگان همهمه است. فریادی از ماه که سکوت را شکسته، سکوت آسمان که سنگین است و زجه ابرها که بی پایان کشیده می شوند. ماه انتظار تنهایی را می خواند، آسمان انتظار تنهایی را می کشد و ابرها انتظار رفته را می گریند.
کیستی؟
ماه در انحنای سکوت شب کوچه؟
آسمانی نشسته بر لب پنجره پرده کشیده؟
یا ابری در تاریکی اتاق چمبره زده؟
و اما پایان نمی دهم بدون تو، زمین. تو در انتظار چیستی؟ نمی دانی؟ ترسم از همین است. پر
 
این روزا همه دنبالِ حالِ خوبند
همه دنبالِ این اند که بفهمند چی حالشون رو خوب می کنه
من هم یکی مثل بقیه
دنبالِ یه حال خوبِ مدام ام
 
به دنبالِ شرابی هستم که مستیِ اون دائمی باشه
البته برای یافتنِ اون شُربِ مدام خیلی نباید خودم رو به زحمت بیندازم
 
لطافتِ چادرت وقتی بین دست ها و چشم هام قرار میگیره
عطر مجهولی که با حضورت در هوای اطرافم استشمام می کنم
طعمِ یه لیوان آب که تو ساقیِ اون باشی
تصویر واقعی و زنده از شمایل دلربای تو روبروی خودم "چهره ب
می خوام بشنوم صدای پژواک رو / اما تو درصدد شنیدنِ خودِ صدا
نداری صبر برای بازگشت / عجله نکن میرسه خودش تنها
عجله نکن میاد با پای خودش / قدم زنان روی اتم های هوا
رقص اموجاِ صوت در حنجره / نور چشم با شعله ی عشق
دستات در آغوشِ رهایی / جسمی نیست برای بازآرایی
زحک پوشیده ی ساعدِ من / رگ های دریده بر ذهنِ من
روی کوه ایستاده بودند و نگاهشان را به گوشه ای دوخته بودند.
انها دوازده نفر بودند،ردای قرمز-سیاه رنگ و ماسک قرمز بالماسکه بدنشان را پوشانده بود. یکی شان گفت:
_احمق. همشون احمقن.
زمزمه ای در تایید این حرف بلند شد. همان صدا رو کرد به شخصی که جلوی همه استاده بود و گفت:
_کی باید حمله کنیم؟
مرد جواب اورا نداد. به جایش گفت:
_طلسم رو بخونین. (دستش را به طرف حنجره اش برد و جرقه ای کهربایی رنگ داخل ان رفت)
همه از او پیروی کرد،مرد دوباره شروع به صحبت کرد،صدایش
آن شب و روز لعنتی تمام شده است. اما هنوز یاد و خاطره‌اش با من است و از ضمیرم پاک نمی‌شود. آن روزی که از خانه تا شهر، همه‌جا غرق در سکوتی عجیب شده بود. انگار که ساعاتی قبل از طلوع خورشید ماموران الهی گرد سکوت به چهره‌ی شهر پاشیده باشند و همگان ناگهان غرق در سکوت شوند. سکوت صدای غالب شهر شده بود. 
 من با خودم یک‌سره کلنجار می‌رفتم تا بتوانم کلامی با صدای رسا با دیگران حرف بزنم. نمی‌شد. امکان نداشت. صداها یکباره بلند می‌شدند و به لحظه‌ای در فضا
بله من همونم که قدیم شاید شما بودید... الان شدم من :) 
من همونی هستم که خیلی ها من و دوستانی که این مسئولیت رو دوش داریم، حنجره های نازنین‌مون پاره میشه، بهمون هزار تا لقب میدن و هزاران بدبختی دیگه...
داستان از این جا شروع می شه 
ادامه مطلب
یک بیماری عفونی ویروسی دستگاه تنفسی فوقانی است که در مرتبه نخستین بینی را ذیل تأثیر قرار می‌دهد . گلو , سینوسها و حنجره هم ممکن است دچار شوند . نشانه ها و علامت ها ممکن است کمتر از دو روز بعداز قرار به دست آوردن در معرض ویروس ظواهر شود . اینها ممکن است مشتمل بر سرفه , گلودرد , آبریزش بینی , عطسه , سردرد و تب باشد . اشخاص معمولاً در هفت عدد روستا روز بهبود مییابند , البته بعضا از علامتها ممکن است تا سه هفته ادامه یابد . گاهی اوقات ممکن است اشخاص با مش
سرفه یک واکنش طبیعی و عادی بدن برای محافظت از گلو و مخاط مجرای تنفسی در برابر عوامل تحریک کننده می باشد.
برخی زمان ها سرفه های مزمن و ادامه دار به دلیل بروز حساسیت یا بیماری های مختلف رخ می دهد که بسیار آزار دهنده و آسیب رسان است.
افرادی که مبتلا به سرفه های ادامه دار هستند، شب ها و هنگام خواب بسیار معذب و آزرده می شوند. برخی از سرفه ها خشک هستند و بعضی سرفه ها مخلوط یا پربار نامیده می شوند.
 
سرفه های مخلوط همراه با خلط می باشند و حنجره صوتی را د
همیشه فکر می‌کردم به تنهایی می‌توانم از پس هرکاری که شروع می‌کنم بربیایم. بدون مرشد، بدون راهبر، بدون هر کسی که راه را نشان دهد. می‌گفتم شخصا تجربه می‌کنم تا منت کسی هم بالای سرم نباشد. اگر زمین خوردم دستم را به زانوانم می‌گیرم و یاعلی گویان بلند می‌شوم. مدتی‌است اما متوجه شدم، نه! از یک جایی به بعد فقط در حال در جا زدنم. امروز هم مطمئن شدم «موسی هم باشی، خضری بایدت». این جمله چندین سال است که در سرم تکرار می‌شود. ما که معلوم نیست چه کسی هس
 
قاعدتن بعد از نمازِ صبح کِ خوابت نَبَرد باید بنشینی دعا بخوانی یا قرآن تلاوت کنی تا از سفره ی پهن شده ی روزی خورده نانی برای روزِ پیشِ رو عایدت شود؛
 امروز سحر را اما نشستم بِ گوش دادنِ سازِ تهمورسِ پور ناظری؛
چشم هایت را کِ ببندی در پشت پلک هایت می بینی کِ در لا بِ لای صدای بالِ فرشتگان کِ از دامانشان نقره می پاشند سحر هنگام بر روی سرِ گنجشک های ذکر گو، صدای ساز تمامِ ذراتِ عالم را بِ رقص در آورده است، رقصی سِحر آمیز و نیمه روشن...!و هنگامی کِ
عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسی‌ات عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
 
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.
یا زخم هایی سر گشاده که مرا به خودم عودت می دهد،
با کلماتی از حنجره به دنیای بیرون که تنهایی مرا تکثیر  می کند ،
با کتاب های نخوانده ، با چشم های بسته دل به مفاهیم زده ،
با حافظه ای کوتاه که همه چیزی را از یاد برده و لکنت کلمات و فکر و نگاه و دست و پا و زبان .
این منم خیره در مغاک ، آشفته در تختخواب مالیخولیا .
این منم تخطئه در جهان سیمانی که باد طنین مرا به من باز می گرداند .
این منم پادشاه خودم  ؛ در سرزمین بادها تکثیر می شوم در اصوات ...
این منم ...
در
من به اندازه موهای سرم تنهایی سفر رفتم و فیلم تو سالن سینما دیدم، کافه و رستورانش هم تنها بودم، بیمارستان که همیشه، ولی فقط این تنها بودن تو یه مکان عمومی برای فوتبال دیدنه که نمی‌چسپه بهم. الان سر بعضی بازی و نتیجه‌ها با دوستام شرط می‌بندم، وسط شام خوردن و بازی دیدن معدود دخترهای فوتبالی‌ خوابگاه خودگویی می‌کنم، به داور، بازیکن خودی و غیرخودی فحش می‌دم، توئیت ورزشی می‌خونم و هم‌اتاقی متنفر از فوتبالم رو اینجوری با خودم همراه می‌کنم
داشتن  صدای خوب داشتن تنها نیاز یک خواننده حرفه ای نیست و شما اگر برای آینده کاری و حرفه ای شدن می خواهید شروع به خوانندگی کنید باید تکنیک های خوانندگی را یاد بگیرید گرچه صدای خوب و داشتن حنجره ی مناسب جز موارد اصلی خواننده شدن است ولی دانستن تکنیک ها و فوت وفن موسیقی نیز به همان اندازه اهمیت دارد و داشتن یک استاد مجرب و با تجربه کمک فراوانی به شما می کند.
 
 
ادامه مقاله در نکاتی در مورد خوانندگی
آموزش خوانندگی در کرج
امروز یک جورِ ملتهبی بود،
انگار حنجره ی های هر کداممان بلند گویی بود رسا، کِ عالم و آدم را بکشاند بِ دورِهمیِ نسبتن خصوصی و جمع و جورِ ما.
درُ دیوار هر کدام بِ بهانه ای شنیدند دعوت های ناخواسته ی مارا، بعضی ها از سر کنجکاوی آمدند، بعضی ها خندیدند و بِ نحوی دَک شدند و بعضی دیگر تلنگری بهشان خورد و آمدند و بعضی هامان هم کِ در هسته ی اصلی قرارِ اولیه بودیم.
خلاصه ی جمعمان؛ من، رِ، زِ، میم، سین و سین بودند.
قبل از بکاء را بِ گفتگوهای بی انتهایمان گذ
ای عطر خوش نارنج، سلام!
به عنوان آخرین پیام،
به عنوان آخرین سلام،
به عنوان آخرین کلام.
به تمام کوچه‌های نادیده‌ی شهرم،
به تمام پرستوهای این آسمان،
به تمام گل‌های ناروییده‌ی این جهان.
به تمام عزیزانِ گوشه‌ی قلبم،
به تمام خال‌های کُنج لب،
به تمام اشک‌ها و چشمِ تر.
به تمام دفتر‌های شعر خالی‌ام،
به تمام قلم‌های شکسته،
به تمام درختان خشک این دیار.
به هرکجا که رسیدی،
به هرکسی که دیدی،
به هر صدایی که شنیدی،
« برسان سلام مارا »
خداحافظ؛
بنگ!
و
حتّی اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِ اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ 
و تمام کردى بر من نعمتهاى شایانت را آنگاه که لب به سخن گشودم 
سخن گفتن یک ابزار مهم ایجاد ارتباط است و قوه‌ای است که خدای متعال برای سهولت ایجاد ارتباط در اختیار انسان قرار داده است. شاید بخاطر ظرافت‌هایی که این نعمت الهی دارد کمتر کسی سعی بر تفکر در اسرار و رموز آن کرده باشد. در واقع یکی از شاخصه‌های تمایز انسان از غیر خودش نطق می‌باشد. نگریستن به ا
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسدهیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فراتیک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟
با دو انگشت هم این حنجره میشد پارهچه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشتحیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟
خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولیبگذارید به سن علی اکبر برسد
دفن شد تا بدنش نعل نبیند امادست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد
شعله ور میشود این داغ دوباره وقتیشیر در سینه بی کو
هرشب صدای همهمه و صحبت های شبانه از بیرون، توی کوچه، میشنوم.
هر شب فکر میکنم به حنجره انسان و آوا ها.
و احساس غربتی در شنیدن این همهمه به من دست نمیدهد.
لابد باید به نظر بدیهی برسد، که در دقت است که متوجه غربت میشوم.
وقتی از vala گفتن شان یا ایک ایک کردنشان، زمختی زبان هلندی را حس کنم، واقعا متوجه غربت میشوم ولی مگر انسان در دقت هایش انسان است و نه در همهمه هایش؟
عجب سوال بیجا و دم دستی ای.
همه چیز اینقدر هم ساده نیست.
مثلا پدرم فکر میکند که فرانسوی
حتّی اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِ اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ 
و تمام کردى بر من نعمتهاى شایانت را آنگاه که لب به سخن گشودم 
سخن گفتن یک ابزار مهم ایجاد ارتباط است و قوه‌ای است که خدای متعال برای سهولت ایجاد ارتباط در اختیار انسان قرار داده است. شاید بخاطر ظرافت‌هایی که این نعمت الهی دارد کمتر کسی سعی بر تفکر در اسرار و رموز آن کرده باشد. در واقع یکی از شاخصه‌های تمایز انسان از غیر خودش نطق می‌باشد. نگریستن به ا
کتاب که می‌خوانی، گاهی از حاشیه‌ی کاغذ بیرون می‌افتی. فکرت پف می‌کند. جواب سؤال‌ها را زیر دندانت مزه‌مزه می‌کنی. دوست‌داشتن‌هایت در دست‌ها و چشم‌های آدم‌های امیدوار رنگی گره می‌خورد.
آدم‌ها وقتی کتاب نخوانند، بی‌منطق می‌شوند. 

نژاد‌پرست می‌شوند. مشکلاتشان را با داد و فریاد حل می‌کنند. حرف‌زدن درست یادشان می‌رود و کلمات زیر حنجره‌هایشان تلنبار می‌شوند، بیرون نمی‌آیند، خفگی می‌آورند.
فکر می‌کرد خفگی فقط در دریا نیست! برای
یک سرطان کشنده و خطرناک که اول از همه گلوی شما را می‌گیرد! درباره سرطان حنجره و علائم آن چه می‌دانید؟ ارتباط سیگار و الکل با این سرطان چیست؟ مجله دلتا پزشک خانواده شما است؛ با ما همراه باشید.
آیا سرطان حنجره یک سرطان گلوگیر و کشنده است؟! علائم این نوع سرطان چیست؟ سرطان همیشه با تمام انواع مختلفش دردسر ساز است؛ از سرطان های شایع مثل پروستات و سینه گرفته تا سرطان دهان، سرطان گلو و حنجره!
درباره سرطان گلو یا حنجره چه می‌دانید؟ علائم سرطان
گمان کردی نفهمیدم ؟ من همه چیز را می دانم . خونِ روی دیوار را دیدم . آخرین زوزه ی دردناکش را شنیدم و لرزیدم . تکان تکان خوردن مردمک های نمناکش را به خاطر سپردم ، من پنجه هایی که آخرین رمق را بر گلوگاه زمین ریختند و فشردند ، و فشردند ، و فشردند ؛ بر حنجره ی جهان حس کردم
و چشم های تو را ؛ ای محبوب ترین من !
و اشک هایت را . اشک هایت ؟ 
از آنها وام دار کدام ابر بودی ؟ کدام آسمان را بازیچه‌ی زنشِ آرام پلک هایت کردی که می باریدی و داشتی جهان را در بارانی غری
یک بیماری ویروسی، مثل سرماخوردگی یا آنفولانزاسرفه ای که هفته ها بعد از بیماری ویروسی ادامه دارهبا این حال، سرفه خشک می تونه ناشی از مشکلات دیگه باشه، مثل:
آسمرفلاکس معدهسیگار کشیدنحساسیت آلرژی (تب یونجه) به دلیل استنشاق موادی که بهش حساسیت دارید، از قبیل گرده، گرد و غبار یا حیوانات خانگیترشح پشت بینی (تخلیه مخاط بینی از بینی و یا سینوس های بینی که به عنوان سندروم حاد تنفسی شناخته میشه)التهاب حنجرهسرفه های روزمره (سرفه که فقط در طول روز وجو
شما اما اگر توانستید ببوسید تمام گونه‌های از گریه خیس شده را؛ به‌خصوص اگر هوا سرد و تاریک بود و برف می‌بارید. ببوسید تمام چشمان از انتظار کم‌نور شده را. تمام لب‌های مشکوک به بوسه را. تمام دست‌های پاک آلوده شده به تن یار را. تمام قلم‌های از معشوق نوشته را. تمام چین‌های افتاده از انتظار بر پیشانی‌ها را. من نتوانستم اما اگر شما توانستید ببوسید تمام زخم‌های عاشقان را؛ که از بوسیدنی‌تر در جهانمان وجود ندارد...
اگرچه دل به کسی داد،جان ماست هنوز           به جان او که دلم بر سرِ وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد                  نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل،ز خاطرش بگذار                            جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد                به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
عداوت از طرف آن شکسته پیمانست                  وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز
بتا تو روی ز من برمتاب و دستم گیر             
خلوت دلگیری است خلوت من:
نه هوای اشراق دارد و نه هوای غم و جدایی
فقط دلگیر است.
صدایم بی انرژیست:
پس مینویسم
صدایم هست
ولی قدرت دستور به حنجره ام را ندارند
و
پاهایی که دیگر خسته از تکرار رفتن شده اند.
برای پاهایم بازگشت مفهومی ندارند!
آنها فقط می روند و این منم که:
می روم که بروم و می روم که بازگردم.
بی خیالش داشتم میگفتم:
خلوت دلگیری است خلوت من:
نمی دانم اصلا دلگیری چیست!؟
ولی بی نام و نشان نمی توان رها کرد فرزند خود را
فرزند بی چاره ی من
آها!
بی چ
۱. هنگام ورزش، باید مجاری تنفسی مانند، بینی، حلق و حنجره و برونشها که هوا را به داخل ریه‌ها هدایت می‌کنند کاملاً باز باشند. بنابراین باید دقت کرد که شخص دچار گرفتگی بینی و یا لوزه‌های بزرگ و متورم و برونشیت نباشد.۲. کبد، جهازهاضمه، قلب و ریه‌ها باید سالم باشند و اعمال خود را تقریباً به‌طور صحیح انجام دهند.۳. ورزش باید تا حد امکان در هوای آزاد انجام شود.۴. هنگام ورزش نباید لباس زیاد به تن کرد و کفش‌ها نیز باید فاقد پاشنه باشند.۵. سطح بدن باید
حرف دارم ، زیاد هم حرف دارم...آنقدر حرف دارم که در گلویم گیر کرده است...جایی بین زبان و قلبم گیر کرده است و مردد میکند از گفتن و میشود یک سکوت دردناک...یا نه شاید هم جایی میان مغز وقلبم درگیر شده است.....دقیق نمیدانم فقط میدانم که گیر کرده است و خیال آمدن ندارد......سکوتی که نه حرف میشود و نه اشک به بغضی غریب در حنجره ام تبدیل میشود...نمیدانم چه کسی به ساز حرف هایم دست زده است که چنین ناکوک و بد نوا شده است....و باید گشت و پیدا کرد کسی را که بلد باشد کوک کن
همین!
+دلم سکوت میخواد و یه خواب سنگین!
.‌‌‌..
امروز همکلاسیم سر یه قضیه ای میگفت فاطمه چرا انقدر شبیه یه آدم حسود شدی!
حسود نیستم...فقط خیلی خیلی حساس شدم!بیخودی!
یه بشکن بزن تا برات کل غوره های تاکستانو آب بگیرم!
...
استاد گفت چرا جبرانی رو نیومدی؟
گفتم هوم استاد یادم نیس ولی حتما دلیل موجهی داشتم!
استاد
...
از انتظار متنفرم!
...
بابا میگه ایشاالله قبول نشی!میگم چرااا؟میگه الان قبول نشی بهتره تا مرحله اخر قبول نشی...استدلالش لای تارهای صوتی حلق و ح
همیشه فکر می‌کردم به تنهایی می‌توانم از پس هرکاری که شروع می‌کنم بربیایم. می‌گفتم شخصا تجربه می‌کنم تا منت کسی هم بالای سرم نباشد. اگر زمین خوردم دستم را به زانوانم می‌گیرم و یاعلی گویان بلند می‌شوم. مدتی‌است اما متوجه شده‌ام، نه! از یک جایی به بعد فقط در حال درجا زدنم. امروز هم مطمئن شدم احتیاج به کسی دارم که مستقیم کمکم کند.
 
 
وقتی کسی که مثل یک پزشک، حنجره‌‌ی متنم را معاینه می‌کند تا چرک نداشته باشد و اگر داشت نسخه‌ی حکیمانه می‌پی
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید
مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ گلو می‌خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می‌چیند
مرگ گاهی ودکا می‌نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد
و همه می‌دانیم
ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است 
در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر که از پشت چپرهای
صدا می
من امروز از این لحظه تمام کسانی که بر من حقی دارند می بخشم، من امشب تمام کسانی که من دا از خود رنجانده اند می بخشم، من از امشب تمام خاطرات بد کودکی را فراموش میکنم، من از امشب تمام کاستی های زندگیم رو فراموش می کنم، من از امشب دوران بد دانشجویی و مدرسه را فراموش می کنم، من از امشب تمام معلم هایم را می بخشم، من امشب تمام استادهای دانشگاهم را می بخشم، من امشب تمام مسئولین کشورم را که به من ظلم کردن می بخشم، من امشب تمام کسانی را که باعث بی کاری من
 
 
پرچم‌های سیاه سر برآوردند و سرها بردند. یکی، دوتا، سه تا، هر روز بیشتر و بیشتر. کودک، نوجوان، جوان، پیر. پرچم‌های سیاه، ته دلمان را لرزاند. نکند روزی .... 
آن مرد آمد. در باران بود یا آفتاب، نمی‌دانم. اما آمد و در باران و برف و آفتاب و مهتاب ماند. با گام‌ها و نگاه پر صلابتش، لبخندهای پدرانه‌اش و آرامش وجودش ته دلمان را قرص کرد. دیگر خبری از ترس نبود که آن مرد و ترس‌ها، دلهره‌ها را با خود برد.
یک جمله بیشتر نبود. خبر، خبر رفتن مرد بود. برای لح
 
شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان نمی یابم تو را ای در جهان مانند جان پنهان   فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد کسی که میبرد نام تو را زیر زبان پنهان   رمان آفرینش با علی جذاب شد اما تو قدرت در تمام جمله های داستان پنهان   زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمیکردند کمال مردها باشد میان دختران پنهان   در اطراف رسول الله آگاهانه میدیدی چه شیطانی است پشت چهره های مهربان پنهان   همه دیدند حق تنهاست ، پهلوی تو زد فریاد صدایش ماند اما در سکوتی
فتوکلیپ «هوای تهی از ترانه» استاد کریم رجب‌زاده در وبگاه آپارات
نشسته ابر به‌روی تمامِ پنجره‌ها               
کشیده خطّ غریبی به‌باغِ خاطره‌ها
میان آن‌همه آوازها که ذکرش بود            
«سکوت، دسته‌گلی شد میان حنجره‌ها« 
مرا به آن‌سویِ دیوارِ آهنی ببرید              
و یا دری بگشایید رو به منظره‌ها
دراین هوای تهی از ترانه می‌میرم           
دلم گرفته برای صدای زنجره‌ها
اگر امیدِ حضور تو آفتاب نبود،                
شکسته
هیچ‌وقت شرایطش پیش نیومد که گل بزنم و لباسم رو هلی‌کوپتری دور سرم بچرخونم. یا اینکۀ روی زانوهام شیرجه بزنم و دست به سینه برای دوربین‌ها ژست بگیرم. اون ترمی هم که توی دانشگاه فوتسال داشتیم، اون زمان‌هایی که بچه‌ها رو پام نمی‌اومدن و مجبور نبودم پاس گل بدم، مربی از زمین بازی می‌کشیدم بیرون.هیچ‌وقت نشد با دوستان بریم آزادی و با بردهای پرسپولیس و تیم ملی حنجره‌‌هامون رو به فنا بدیم. سهم‌ ما فقط دیدن چندتا برد و باخت حساس وسط چارسو بود و ام
سر کلاس درس عمومی تایم 2تا 4 استاد دقیقا لالایی می‌خوانْد و من هم با دیر خوابی های همیشگی، روی جزوه هایم چرت میزدم. یکهو استاد فاز مچ گرفتن برداشت که جمله قبلی ام چه بود و یکی یکی بچه ها را بست به رگبار. به من که رسید، کلیات صحبت هایش که یک جمله در میان شنیده می‌شد، گفتم و افاقه نکرد. برایمان تاسفی خورد و به لالایی اش ادامه داد. 
چیزی نگفتم. نخواستم عالَمش را به هم بزنم. اعتراضی نکردم که چرا اینقدر خودخواهید و کمی فشار به حنجره مبارک نمی آورید تا
تمام.
م تمام شد.
بی‌طاقتی نکن دلم.
تو همین رو می‌خواستی، یه غم... یه غم شیرین...
این هم غم شیرین.
مزه مزه کن مثل اسپرسوی تلخ هر روزت و صبر کن تا به جانت بنشینه.
این غم هم رفتنیه، مثل شادی، مثل درد، مثل همه‌ی داشتنی‌های خوب و بد.
باید که صبر کنی و بذاری ته نشین بشه.
م یا هر کس دیگه‌ای ... فرقی نمی‌کنه... تمام میشه همه چی پس خوب دل بده به لحظه‌ها و عمیق درکشون کن تا تموم بشن
متأسفانه دیگر هیچ فردی که واقعا برایم ارزشمند باشد، باقی نمانده. می‌آیند، می‌روند، و من لحظه‌ای نگاه می‌‌کنم، لحظه‌ای دوستشان می‌دارم، تخطئه می‌کنم، زیر لب و نه حتی آنطور که زحمت صدایی بلند به حنجره‌ام تحمیل کنم، فحشی می‌دهم، و بعد می‌گذرم. دیگر منتظر هیچکس نمی‌مانم، بیشتر آزار نمی‌بینم، بیشتر سرک نمی‌‌کشم، بیشتر جستجو نمی‌کنم، حتی رد هم نمی‌شوم، آن‌ها رد می‌شوند و من حتی زیرچشمی رفتنشان را دنبال نمی‌کنم.
این یعنی بیشتر، زن
- دلتنگی تمام نمی‌شود:
دلتنگی در و پنجره نمی شناسد از هر رُوزنه‌ای به جانت می‌ریزدامانت را می‌بَردجان به لبت می‌کندتمام می‌شویاماتمام نمی‌شود!تا که دلیل دلتنگی‌ات را بیابی.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#هاشور_در_هاشور#شعر_کوتاه
جزر آمده و حال مرا مَد کرده
بغض آمده، از حنجره ام رد کرده
من این چمدان، تو ساک ها را بردار
بدجور دلم هواى مشهد کرده
پ.ن۱:
الان تو راه‌آهن هستیم و داریم پدربزرگ و مادربزرگ جان(همون پدربزرگ و مادربزرگی که من تا حدود۴سالگی پیش‌شون بزرگ شدم و بشدت هم دیگر رو دوست داریم و کلا با اختلاف فراوان منو از نوه‌های دیگه و دایی‌هام و خاله‌هام دوست دارند) رو داریم راهی مشهد می‌کنیم و من چقدر دلتنگ حرم و مشهد هستم
نمیدونم چرا این سری که دارند میرند مشهد یه
نقش و وظیفه لوزه ها در حلق انسان چیست؟
لوزه‌‌ها و آدنوئیدها عمدتا از بافت لنفوئیدی تشکیل شده‌اند، که در سراسر دستگاه گوارش و در پایه زبان هم وجود دارد. بافت لنفوئیدی از لنفوسیت‌ها تشکیل‌شده است، سلول‌هایی که عمدتا در تولید پادتن یا آنتی‌بادی در مقابل عوامل مهاجم به بدن نقش دارند. از آنجایی که ما عموما تولید پادتن را چیز خوبی به‌ حساب می‌آوریم، بررسی‌های زیادی در مورد تعیین اهمیت لوزه‌ها انجام شده است.با این حال به نظر می‌رسد هنگامی
 
شما متن های داخل گوشی (پست های وبلاگ ها و کانال ها ) و متن داخل کتاب و روزنامه و یا هر متن دیگری رو چطوری مطالعه می کنید ؟!
یعنی چشمی یا با زبان ؟!
 
من از همون بچگی تا الان متاسفانه زبانی مطالب رو میخونم ، اوایل  انرژی لازم رو داشتم اما الان
اولین جایی که به درد میاد دهانمه :( بعدم چونه ام بشدت درد میگیره :( بعدم زود زود دهانم خشک میشه و به آب نیازمند میشم و از همه بدتر نفس کم میارم:|
جدیدا شده معضل برام و واقعا سخت شده خوندن مطالب برام و حتی گاها ا
دانستنی های جالب دنیا
1. حلزون می‌تواند 3 سال بخوابد.
2. به طور میانگین مردم از عنکبوت بیشتر می‌ترسند تا از مرگ!
3. اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف به خاطر سرعت تولید مثل هیچ‌وقت تمام نخواهد شد.
4. خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفه‌جویی کند. ( دانستنی های جالب دنیا )
5. ملت آمریکا بطور میانگین روزانه 73000 متر مربع پیتزا می‌خورند.
6. چشم‌های شترمرغ از مغزش بزرگتر است.
7. بچه‌
 
بارش برف و کاهش محسوس دما
در راه آذربایجان
باهار گله جک
 
شب جمعه اموات چشم به راه یاد شهدا الفاتحه مع الصلوات
حقیقت‌هایی درباره کم خونی
التهاب حنجره را چگونه درمان کنیم؟
اشتباهاتی در نگهداری کامپیوتر
توصیه‌هایی برای مراقبت از کبد
قیمت روز خودرو در ۱۶ بهمن +جدول
جنگ شادی مهربان به مناسب عید سعیدفطر-2
چرا مث خودش باهاش رفتار نمیکنی؟
_سگ گازت بگیره گازش میگیری؟

اگه شما ختم این کارایی . . .
ما سالگردشیم
گر قیامت قصه باشد من کجا بینم تورا؟
اینجا حنجره ها لاف می زنند
هرگزکسی هر آنچه که مگیفت
آن نبود!

سلام دوستان
پست نویسنده غیرحضوری عزیزم صوعاد جان
میدونم جملات واضح نیست البته خودم پایینش جمله رو نوشتم ولی انشاالله دفعات دیگه بهتر میشه
امیدوارم خوشتون بیاد از اولین پست صوعاد جان دوست عزیز نماشایی من
نظر فراموش نشه لطفا حمایتش کنید
#پست نویسن
امشب هم گذشت
یک شب دیگر اضافه شد و هر شب
به خودم نوید میدم که تو قوی تر از دیروزی
چون یک روز دیگر بی او سر کردی
امشب هم گذشت
دلم گرفت برای تمام کسانی که
زیادی برایشان مهربان بودم
زیادی یک رو بودم
زیادی ساده بودم
دلم گرفت برای خودم
خودمی که بودم
خودمی که یک شهر را درمان میکرد
با حرف هایش
با آرامشش
خودمی که برای همه خوبی ها را میخواست
دلم گرفت برای خودم
برای خودمی که شدم
برای یک تکه سنگ
که اگر تمام آدم های دنیا
ها..! بکنند هم ذوب نمیشود
دیگر تمام شد
فواید مصرف گلاب
 
 
* گلاب در طب سنتی ایرانی دارای خواص فراوانی است که مهم ترین آن آرام بخش بودن آن است. شاید به همین دلیل است که در مراسم عزاداری از آن استفاده می شود.
 
* گلاب علاوه بر خاصیت آرام بخشی ضد استرس هم هست. همچنین به دلیل تقویت سیستم عصبی، مصرف آن یا بوئیدن آن در درمان بسیاری از سردردها هم کاربرد دارد.
 
*  به هنگام شب برای رفع بی خوابی موثر است. از طرفی برای کاهش خستگی می توان آن را مصرف کرد.
 
*  برای تقویت لثه توصیه می شود. حتی برای بهب
 
 
خواص گلاب
 
 
خواص گلاب بسیار زیاد است که به مرور به آن اشاره خواهیم کرد.  قرن‌هاست که مردم از گلاب استفاده می‌کنند و دیگران را نیز به استفاده کردن از آن تشویق می نمایند. از فواید بی شمار گلاب می‌توان به قابلیت ضدعفونی کنندگی، درخشان کنندگی پوست و از بین بردن لک صورت اشاره کرد.
 
                  
 
 
 
 
گلاب را می توان معجزه طبیعت نامید خواص و فواید بسیاری در این عصاره قرار دارد که در درمان بسیاری از درد ها و بیماری ها می تواند موثر باشد. ا
 
 
خواص گلاب
 
 
خواص گلاب بسیار زیاد است که به مرور به آن اشاره خواهیم کرد.  قرن‌هاست که مردم از گلاب استفاده می‌کنند و دیگران را نیز به استفاده کردن از آن تشویق می نمایند. از فواید بی شمار گلاب می‌توان به قابلیت ضدعفونی کنندگی، درخشان کنندگی پوست و از بین بردن لک صورت اشاره کرد.
 
                  
 
 
 
 
گلاب را می توان معجزه طبیعت نامید خواص و فواید بسیاری در این عصاره قرار دارد که در درمان بسیاری از درد ها و بیماری ها می تواند موثر باشد. ا
تمام عشق من به تو  ، از آن  ، نگاه اولین
برای بردن دلم  ، چه کرده ای تو نازنین
تمام شوق وصل را  ، ز چشم تو گرفته ام
دگر چه مانده از دلم ، پر از تو گشته دلنشین
نگاه میکنم به تو ، به هر کجا که بنگرم
ببین چگونه مانده ام ، سر به هوا درین زمین
درین مجال عاشقی ، بر تو کسی حریف نیست
تمام دل نوشته ها ، به وصف توست مه جبین
دیافراگم :دستگاه های تنفسی در انسان شامل قسمت های مختلفی است : حفره بینی،گلو،نای و نایژک که در انتهای نایژک کیسه هوا قرار دارد،آنجا محل اصلی انجام تنفس است .شُش ها توسط قفسه سینه و پرده دیافراگم که در زیر قفسه سینه قرار گرفته است از سایر بخش های بدن جدا می شوند،هوا از ریه خارج و وارد حنجره می شود .با تارهای صوتی تماس برقرار کرده و در اثر کشش تارهای صوتی نسبت به فشار هوای خارج شده از ریه و انبساط و انقباض تارها،صدا بوجود می آید .___________*اگر تارها
دانلود آهنگ جدید و زیبای محسن یگانه بنام موهات
میکس و مستر این اثر را آرش پاکزاد انجام دادهبازم یه شاهکار دیگه از حنجره طلایی موسیقی ایران
Download New Song : Mohsen Yeganeh Called Moohat
+ همراه متن و بیوگرافی خواننده
آرون افشار ، احمد صفایی ، دانلود آهنگ کیفیت 320 ، دانلود آهنگ ایرانی ، محسن ابراهیم زاده 
 
در ادامه مطلب میتونید دانلود آهنگ شاد به صورت رایگان و با سرعت بالا دریافت کنین
ادامه مطلب
کتاب هشت کادو : نگاهی متفاوت به شیوه های عشق ورزی…
کتاب هشت کادونویسنده: مسلم شوبکلائیانتشارات وحدت بخش
معرفی:
نیشی که زن می زند مانند نیشتری است که جراح می زند.سوز دارد اما شیرین است…این ترجمه ی روایتی از امیرالمؤمنین علی (ع) است.توصیه می کنیم مرد ها برای فهم این جمله ی امیرالمؤمنین هم که شده این کتاب را بخوانند.جملات مولا درّ گرانباری است…
بریده کتاب:
امروز بر سر همسرم داد زدم. خب او هم، چنین کرد.اینک از کرده ی خود پشیمانم. اورا نمی دانم.بای
حسابداری صنعتی( اصل بهای تمام شده) شاخه‌ ای از حسابداری است که وظیفه جمع‌آوری اطلاعات مربوطه به عوامل هزینه و محاسبه بهای تمام شده محصولات را بر عهده دارد.
 
حسابداری بهای تمام شده شاخه‌ای از حسابداری دستیابی به بهای تمام شده‌ی محصولات واحد تجاری است. این هدف با درنظر گرفتن بهای تمام شده‌ی ورودی‌ها در تمام مراحل تولید و هم‌چنین هزینه‌های ثابت، نظیر هزینه‌ی استهلاک تجهیزات سرمایه‌ای حاصل می‌گردد. در حسابداری بهای تمام شده، این هزین
میتونم تمام این مسافت رو چارتار گوش بدم... 
تمام این مسیر، تمام بلوار بهشت ، تمام چمران ، تمام عفیف آباد، تمام ارم
میتونم همه شون رو راه برم و با صدای بلند بخونم :
"من ایستگاه آخرم،عبور آخرین قطاری
در امتداد ساقه ام،تو ارتفاع بی مهاری"
 
بیای ته باغ ارم و برای اولین بار دستم رو محکم بگیری 
بیای عفیف آباد و محکم بغلم کنی و من دلم هری بریزه
بیای تو اون پیاده رو ها همه ی اردیبهشت ها رو قدم بزنیم و تو برام آهنگ کوردی بخونی 
دست بکشم رو تر قوه ت و تو حو
محمد تهرانی به رحمت خدا رفت. مردی که سراسر وجودش یادگار جبهه ها
بود. می گویم سراسر وجودش چون از عمق جان به شهدا و راه شهدا عشق می ورزید، زبانش
رسانه انقلاب بود و حنجره غرّایش، بلندگوی شعائر اسلام.

چیزی از مال دنیا نخواست و نداشت و همان قدر سهمی از دنیا هم که به او
رسید را خرج شهدا و دین و فرهنگ و ... می کرد.

می گویم یادگار جبهه ها چون دفاع مقدس را فقط یکی از عرصه های مبارزه
با ظلم می دانست. از نبرد با دستگاه ستمشاهی تا امر به معروف و نهی از منکر نسب
.دلم برای خانه‌ای تنگ استکه تمام خنده‌های کودکیم را در آن جا نهاده‌ام...تمام بازیهایم...تمام قد کشیدنهایم و تمام آرامشم...دلم برای خانه‌ای تنگ است،که تمام رازهای دیروزم را درش جا نهاده‌ام...تمام شیطنتها و سادگیهای کودکانه‌ام...تمام همبازی‌های کودکیم...و تمام متل‌های شنیدنی زندگیم را

خانه ای که در ۲۰فروردین ۹۹ با همه ی زیبایی هایی که واسمون داشت تخریب شد.
نشستم تو یکی از دهنه های  پل خواجو ، هنوز جای دندون عقلی که دیروز کشیدم درد می کنه ...درد نبودنش تا مدت ها توی دهانت حس میشه ،
در این لحظه به تمام شدن نیازمندم ،تمام شدن هرچیز ،هرکس
 وفکر می کنم هیچ وقت تمام نمیشود .
پ .ن:غول سیاه افسردگی..تو بردی ...
آدمی چه بی‌واسطه درد می‌کشد. آدمی در حضورِ تمام کسانش چه بی‌واسطه تنهاست. آدمی چه غریبانه فهم‌ناشده می‌میرد؛ آدمی چه ساده خطی روایت می‌شود، چه ساده نقطه‌ای در انتهای هیکلش می‌گذارند، چه ساده تمام می‌شود.
خطاب من به شماست؛ که دیگر نمی‌خواهم ببینمتان. و حتی بیشتر کلمه‌ای ندارم که برایتان بگویم. به تمام شما که زیستن در میانتان تصنع نامربوطی بود که یک عمر، ساده‌لوحانه مشغول خلقش بودم. به تمام شما، بدون استثنا، به تمام شما که من را می‌ش
یک شاخه گل چه کارها که با یک زن نمیکند یک شاخه گل زورش خیلی زیاد است تمام زخم های زنها را خوب میکند تمام غصه هایش را پاک میکند عطر گل تمام وجودش را میگیرد خستگی هایش را میبرد یک شاخه گل آنقدر زورش زیاد است که تمام زن ها در مقابلش کم می آورند فقط گل را از دست چه کسی بگیرنداین مهم است
1.آیا می دانید قدیمی ترین بنا در شمال توکیو 50 هزار سال قدمت دارد.
2.آیا می دانید همه سیاره های منظومه شمسی از غرب به شرق دور محور خود میچرخند اما سیاره ناهید از شرق به غرب میچرخد.
3.آیا می دانید سرعت تولید مثل در چین آنقدر زیاد است کارگر آنها مقابل شما حرکت کنند هیچ گاه به پایان نمی رسد.
4.آیا می دانید غذای مورد علاقه مردم آمریکا پیتزاست و آنها میانگین روزانه 73 هزار مترمربع پیتزا می خورند.
5.آیا می دانید خطوط هوایی آمریکا با حذف یک زیتون از سالاد هر
بغض‏های حقیر ما، روبه‏روی تصاویر گلگون شما سرریز می‏شود و راه را برای کلام می‏بندد؛ با شما شقایق‏هایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟واژه‏های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏روی شما ضجه بزنند. اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجره‏های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه‏ای یافت نمی‏شود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگ
به همه چیز مشکوکم...
به تمام آدم‌ها، به تمام حس‌های عاشقانه، به تمام خوشی‌ها، به تمام آسونی‌ها، به تمام روز‌ها، به تمام ساعت‌ها و دقیقه و ثانیه‌ها...
از همه چیز مأیوسم... 
از آد‌م‌ها، عاشقانه‌ها، خوشی‌ها، آسونی‌ها، روزها، ساعت‌ها و دقیقه‌ها و ثانیه‌ها...
برای همه چیز نگرانم... 
نگران آدم‌ها، نگران عشق، نگران خوشحالی، نگران آسایش، نگران روزها، نگران ساعت‌ها و دقیقه‌ها و ثانیه‌ها... 
تو گاهی برای‌ تمام شک‌ها، یأس‌ها و نگرانی‌هام ت
سلام
جرعه‌نوش بهانه‌ای بود برای نشستن پای صحبت خدا و حضرات آل‌الله علیهم صلوات‌الله. محل و زمان تولدش هم سال ۱۳۹۲ و فیس‌بوک بود. لوگوی آن را مهندس طراحی کرد، آن وقت‌ها که ذوق و شوقش را داشت؛ جدیدا امتحانش نکردم که ببینم حال ذوق و شوقش چگونه است، امیدوارم خوب باشد.
همانطور که احتمالا می‌دانید کیمیا به عنوان مرجع فعالیت‌های مجازی و غیرمجازی بنده، جرعه‌نوش را در دل خود دارد که علاقه‌مندان باید آن را در آرشیو جستجو کنند.
به خاطر بیماریی ک
دار و ندارش را ریخت توی حنجره اش و های و هوی کشان دوید
طرفِ باغ حاج حسن. چماق را بالای سر می چرخاند و می دوید. نباید می گذاشت پایش به
باغ برسد.  چیزی به برداشت انگورها نمانده
بود. حیف بود نعمتِ خدا. تاریکیِ شب صدای نفسِ نجسِ حیوان را  پنهان نکرده بود از گوش هایش. می دانست که اگر
دیر برسد، حیوان کلِ محصول را لگد مال می کند، مثلِ گرگی که مست از بوی خون، فقط
گوسفندها را یکی یکی خفه می کند. از روی کرت های پر آب می پرید و فریاد می کشید.
دیدش. حیوان هراسان
بنویس “آب”، جار بزن: “نان” تمام شد !آن واژه های تلخ دبستان تمام شد !بابا، درخت، داس، کبوتر، قفس، سکوتآقا اجازه! دیکته هامان تمام شدبنویس: گرگ آمد و خط خورد خنده هادیگر دروغگویی “چوپان” تمام شد !آقا اجازه! خون شهیدان چه می شود؟آموزگار: هیس ! پسر جان ! تمام شد !دیروزمان به دغدغه آب و …
نوشته شهدا شرمنده ایم … اولین بار در شهید محمد مهدی لطفی نیاسر. پدیدار شد.
آخرین بار این‌قدر باران شدید بود که نمی‌شد جایی را دید. تمام بعدازظهر را منتظرت بودم که شاید بتوانم چند کلمه با تو حرف بزنم. آخر شب بالاخره آمدی و همان چند جمله و همان نگاه‌های کوتاه چند هفته‌ام را به هم ریخت.تمام آرزوها، تمام دل‌خوشی‌ها و تمام حس‌ها را با تو دفن کرده‌ام. حس می‌کنم مرده‌ام. آمده‌ام اینجا تا شاید کلمه‌ها مثل ضربه‌های پیاپی تیشه زمین را بشکافند. دنبال تو نمی‌گردم. دنبال خودم می‌گردم؛ دنبال کسی که مرد، دنبال کسی که گم ش
ما به اشتباه اینگونه می‌اندیشیم:
- درسم تمام شود راحت شوم- غذایم را بپزم راحت شوم- اتاقم را تمیز کنم راحت شوم- بالاخره رسیدم، راحت شدم- اوه چه پروژه‌ای، تمام شود راحت شوم
تمام شود که چه شود؟مادامی که زنده هستیم و زندگی میکنیم هیچ فعالیتی تمام شدنی نیست بلکه آغاز فعالیتی دیگر است 
پس چه بهتر که در حین انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنیم نه مانند یک ربات فقط به انجام دادن بپردازیم به تمام شدن و فارغ شدن... لذت باعث قدرتمند شدن میشود و
یعنی می شود فردا بیایم برای این پست پی نوشت بزنم که اصلاحات فصل چهار و پنج تمام شد؟
خدایا لطفا بشود...:)
 
یک چهارم پی نوشت:))))
یک چهارم کارم دیروز تمام شد، یک چهارم بعدی هم به نظر می رسد امروز تمام شود! بله طبق معمول کار چهار روزه را یک روزه تصور می کردم و نمی شد که بشود:)
دوروز دیگر می آیم پی نوشت می زنم ان شاالله:)
 
این هم پی نوشت:) بالاخره کار این دو فصل تمام شد. تحلیل بخش کمی و بخش کیفی پایان نامه ام.
ما به اشتباه اینگونه می‌اندیشیم:
- درسم تمام شود راحت شوم- غذایم را بپزم راحت شوم- اتاقم را تمیز کنم راحت شوم- بالاخره رسیدم، راحت شدم- اوه چه پروژه‌ای، تمام شود راحت شوم
تمام شود که چه شود؟مادامی که زنده هستیم و زندگی میکنیم هیچ فعالیتی تمام شدنی نیست بلکه آغاز فعالیتی دیگر است 
پس چه بهتر که در حین انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنیم نه مانند یک ربات فقط به انجام دادن بپردازیم به تمام شدن و فارغ شدن... لذت باعث قدرتمند شدن میشود و به
سه روز عزای عمومی.
 
 
ساعت هفت بیدار شدم و خبر را خواندم. باور نکردم. هنوز هم باور نکرده‌ام. چون مرگ مهم نیست. چیزی که مهم است، تراژدی مرگ است. شاید ما بچه نداشته باشیم. شاید هیچ وقت بچه دار نشویم. ولی امیدوارم دنیا بماند و نسل های بعد این بلبشو را فقط در کتاب‌های تاریخشان بخوانند. امیدوارم تمام شود. به خوبی یا بدی، فرقی نمیکند، فقط تمام شود.
امیدوارم تمام جنگ طلبان، هرکجایی که هستند، هر دینی که دارند، تقاص خون تمام مردم بی گناهی که به خاطر شهو
نشستن روی نیمکت فلزی ایستگاه اتوبوس یک معنی بیشتر ندارد:منتظری.منتظر رسیدن اتوبوس،منتظر آمدنِ دیگری.
امروز من هم وقتی منتظر بودم،وقتی روی یکی از آن نیمکت های سرد،رو به روی تیر چراغ برق نشسته بودم،حواسم کمی بیشتر جمع دنیا شد.انتظار حواس آدمی را جمع می کند!
امروز پرنده ای دیدم که شبیه به دیگر پرنده های دایره ی شناختی ام نبود.سعی کردم سر و شکلش را با چیزهایی که پیش تر خوانده بودم تطبیق دهم تا بلکه به نامی برسم.پرنده روی تیر چراغ برق فرود آمده بو
نشستن روی نیمکت فلزی ایستگاه اتوبوس یک معنی بیشتر ندارد:منتظری.منتظر رسیدن اتوبوس،منتظر آمدنِ دیگری.
امروز من هم وقتی منتظر بودم،وقتی روی یکی از آن نیمکت های سرد،رو به روی تیر چراغ برق نشسته بودم،حواسم کمی بیشتر جمع دنیا شد.انتظار حواس آدمی را جمع می کند!
امروز پرنده ای دیدم که شبیه به دیگر پرنده های دایره ی شناختی ام نبود.سعی کردم سر و شکلش را با چیزهایی که پیش تر خوانده بودم تطبیق دهم تا بلکه به نامی برسم.پرنده روی تیر چراغ برق فرود آمده بو
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
دلم میخواهد دوباره به مسیر دو سال پیش برگردم
این بار اشتباهات گذشته را تکرار نخواهم کرد
خدایا مرا بازگردان به جایی که بودم
این کابوس های شبانه مرا رها نمی کنند من کار نیمه تمامی دارم که اگر تمام نشود بسان خوره تمام مرا خواهد خورد
خدایا نوری در قلبم هست که می گوید من به آنجا بر خواهم گشت تا کارم تمام شود
می شود که بشود
 
من :باز از دور می آیی جانا ؟؟!! .من : دور ماندن گاهی تمام عقل است و گاهی تمام بی عقلی ،من همان عاقل دیوانه ام که شرط دیوانگی را به مرگ دنیای نزدیک ترجیح میدهم ،مجنون که باشی از بام شهر هم ،از همان دور همان پنجره ی معروف معلوم است ."گاهی تمام عقل به دور ایستادن است "

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها